۷۲ مین سالگرد وقوع کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ سپری شد.*۱ در این روز سیاه، دربار پهلوی، دستگاه مذهب شیعه، دولت های آمریکا و انگلستان و با همکاری جبهه ملی از طریق کشاندن مردم از خیابان ها به خانههای خود، دولت محمد مصدق سرنگون شد و همزمان تنها حزب سیاسی موثر، حزب توده ایران، سازمان های اجتماعی، سندیکاهای مبارز کارگری و مطبوعات آزاد هم درهم شکسته و نابود شدند.*۲ جبهه ملی که دستگاه دولتی را در اختیار داشت، با محاسبات از پیش توافق شده در میان خود، در روز روشن با کودتاچیان کنار آمد و بدون هیچگونه مقاومت و عدم فراخوان برای مقابله با کودتا، آگاهانه کشور را به دشمنان ملت تحویل داد.*۳ مردم ایران تا همین امروز از عواقب هولناک کودتای ۲۸ مرداد و سیاست ویرانگرانه جبهه ملی رنج می برند.
جبهه ملی در سیاست همدستی با کودتاچیان، به خط و مشی ضدکمونیست های افراطی نظیر مظفر بقایی (جریانی راست افراطی با نام فریبکارانه «حزب زحمتکشان ملت ایران»)*۴، روحانیون شیعه ابوالقاسم کاشانی، محمد بهبهانی و حسین طباطبایی بروجردی،*۵ همچنین روشنفکران تبهکاری چون حسین مکی و خیانتکار مدعی سوسیال دموکرسی نظیر خلیل ملکی عمل کرد.
۷۲ مین سالگرد کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۳۲ فرصتی است تا بر نقش جبهه ملی و لیبرال های راست/راست افراطی تأکید شود.*۶ آنها با شاهپور بختیار و مهدی بازرگان و کریم سنجابی و امثال ابراهیم یزدی و بنی صدر خود، نه فقط دولت ملی را به کودتاچیان سپردند بلکه اتخاذ چنین سیاستی را حتی به گردن جنبش چپ و حزب توده ایران دوره فوق انداختند.*۷ این گروه بعدها با اوجگیری انقلاب بهمن، در تاسیس رژیم فاشیستی دیگری در سال ۱۳۵۷ با خمینی همدستی کردند. جبهه ملی سپس به استحکام موقعیت خود در سیستم اداری جدید دست زده و به شرکت در استثمار بیرحمانه کارگران ایرانی تحت ایدوئولوژی نئولیبرالیسم هار مورد حمایت رژیم اسلامی روی آورد. آنها در خارج از کشور نیز فکر مبارزه انقلابی علیه رژیم اسلامی را تخطئه کرده و مانع از بروز ابتکارات انقلابی مردم گشتند.*۸
نقش قومگرایی «ترکی» و «کردی» در تقویت موقعیت ارتش کودتاچی
بعنوان یکی از عوامل داخلی بسیار مهم در موفقیت کودتا، که از آن سخنی به میان نمی آید، شکست جنبش های منطقه ای در آذربایجان و کردستان در سال ۱۳۲۵ بود. اشتباه بزرگ رهبران این جنبش ها جعفر پیشه وری و قاضی محمد که به فشارهای قومگرایان تسلیم شده، و دست به تشکیل دو دولت در کشور واحد ایران زده بودند عواقب سنگینی برای توده های مردم و کشور ببار آورد. رژیم پهلوی با ارتش آبروباخته و شکستخورده در جریان ورود متفقین به ایران، بدنبال فرصت مناسبی بود تا دستگاه سرکوب اصلی خود را که تحت کنترل شاه بود دوباره بازسازی کرده و به جان ملت بیناندازد. این فرصت را قومگرایان که بر دو جنبش دموکراتیک منطقه ای مسلط شده بودند و علیرغم تصور و میل خود، ایجاد کردند.
آذربایجان بعنوان استان و منطقه ای که کودتای ضد مشروطه محمدعلی شاه قاجار را در سال ۱۲۸۷با مقاومت و نبرد مسلحانه یک ساله به شکست کشانده بود دیگر نفسی برای مقابله با کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ نداشت. همه رهبران و مبارزین و نهادهای مردمی طی قتل و غارت ارتش پهلوی پس از روز فاجعه بار ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نابود شده بودند. در همه آذربایجان هنوز رعب و وحشت حاکم بود و اینگونه شد که در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ صدایی از آذربایجان برنخاست.
همه ظرفیت های سیاسی و فرهنگی بهم پیوسته در آذربایجان طی ۲۰ سال دیکتاتوری رضاخان، همان نیروی درونی مبارزاتی در این منطقه بود که با وقوع کودتای ۲۸ مرداد توسط باند پهلوی و عوامل غرب، آزاد میشد و راه موفقیت کودتا را می بست. قومگرایی «ترکی» که بر سرنوشت جنبش دموکراتیک در آذربایجان غلبه کرد، همین پتانسیل انقلابی- دموکراتیک را با کشاندن مردم به عرصه نبرد زودرس به نابودی سوق داد؛ یعنی هم آنچه حکومت محمد رضا پهلوی هم در عمل طالب آن بود.
شرایط بینالمللی کودتای امپریالیستی
کودتای نظامی علیه دولت ملی محمد مصدق و جنبش چپ ایران، در شرایط بینالمللی خاصی اتفاق افتاد. مرگ رهبر اتحاد شوروی و فرمانده عالی ارتش سرخ در جنگ ضدفاشیستی ژوزف استالین در روز ۱۴ اسفند ۱۳۳۱/ ۵ مارس ۱۹۵۳، رویداد بینالمللی تعیین کننده ای برای انجام کودتای امپریالیستی در ایران بود. با وجود استالین و نقش او در سیاست بین المللی، انجام کودتا در ایران قطعاً غیرممکن بود و جبهه ملی نه تنها هرگز کمترین اشارهای به این موضوع نکرده، بلکه هر فرصتی را هم برای نفرت پراکنی علیه حزب توده ایران دوره فوق، مورد استفاده قرار داده است. پس از مرگ استالین و تازه در خرداد ۱۳۳۲/ ژوئن ۱۹۵۳ یعنی تنها دو ماه قبل از وقوع کودتا، نیکیتا خروشچف بعنوان دبیرکل جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی و همزمان نخست وزیر این کشور تعیین گردید، که از اول هم بعنوان چهره ای سازشکار نسبت به غرب و از این رو: مؤثر در انتخاب زمان کودتا بحساب می آمد. از لحظه مرگ استالین تا این تاریخ، در اتحاد شوروی خلاء قدرت حاکم است و همین دوره، دوره طراحی کودتای ۲۸ مرداد از سوی کشورهای غربی است.
عامل بینالمللی مهم دیگری که وضعیت مناسبی برای انجام کودتای امپریالیستی در ایران را فراهم ساخت اعلام آتش بس در جنگ کره در حالت پات شدن طرفین جنگ بود. جنگ کره با برجای گذاشتن بیش از چهار و نیم میلیون نفر کشته از میان بویژه غیرنظامیان همراه بود. این جنگ پس از سه سال درگیری های خونین و پرخسارت، بدون تغییر در توازن قوای نظامی میان جمهوری دموکراتیک خلق کره و جمهوری کره، همچنین میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا، عملا پایان یافته بود. طی توافق آتش بس، عملیات نظامی رسما در روز ۵ مرداد ۱۳۳۲/ ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳، یعنی فقط ۲۳ روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد خاتمه یافت.
برخورد جبهه ملی به نقش خود
جبهه ملی در تمام سال های سیاه پس ازاین فاجعه، حتی یکبار به نقش تبهکارانه و ضد ملی خود در همدستی برای استقرار حکومت فاشیستی محمدرضا پهلوی اعتراف نکرده است.*۹ برعکس، آنها در هر فرصت و نافرصتی، مردم و حزب توده ایران سابق را مقصر اعلام کرده و بر نقش آشکار خود پرده ساتر کشیده اند. جبهه ملی قادر شد تا به امروز، پرس و جو از خیانت خود به مردم و کشور را به یک تابو تبدیل کند و از هرگونه بحثی پیرامون سیاست خود در این مقطع جلوگیری کند.
اسناد و مدارک علنی شده تاکنونی و انبوه نوشته ها، حکایت از آن دارند که از لحظه ملی شدن صنعت نفت کشور در روز ۲۹ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ دولت انگلستان در پی انجام کودتا برای سرنگونی دولت ملی بوده است. این غیرممکن است که «رجال» مقام پرست جبهه ملی از این اطلاعات و شایعات خبر نداشته اند. و این غیرممکن است که رهبران جبهه ملی از سیاست احتمالی خود در برابر کودتا هم تصوری نداشته اند.
در سال های گذشته، ابراهیم یزدی یکی از بنیانگذاران اصلی رژیم اسلامی در کنار خمینی، بهشتی، رفسنجانی، بازرگان و بنی صدر در سال ۱۳۵۷، از این سخن گفته بود که: همه ما که بعنوان دانشجو در جبهه ملی فعال بودیم، از این موضوع مطمئن بودیم که در صورت وقوع کودتا، نباید مقاومت کرد. سران جبهه ملی بویژه امروز در خارج از کشور اما هرگز به این موضوع اشارهای نکرده و از اتفاقاتی خودبخودی که گویا بطور ناگهانی شروع شدند و پایان گرفتند سخن میگویند.*۱۰
سیاست انکار نقش خود در کودتای امپریالیستی، جبهه ملی را به آنجا کشاند که در مقطع اوجگیری جنبش تودهای ضد سلطنتی در سال ۱۳۵۷ هم به پایبوسی خمینی رفته و در تاسیس یک رژیم بغایت فاشیستی و مذهبی شرکت کرد.*۱۱ جبهه ملی در سال ۱۳۵۷ و تا اواخر سال ۱۳۵۸ دارای پست های وزارت، معاونت ها و انواع مدیریت ها در سطح کشور گشت و بخش بزرگی از آنها را علیرغم تغییر شرایط اولیه همچنان حفظ کرد. جبهه ملی امروز با وجود عدم فعالیت حزبی قانونی، اما هم اینک هم نه لزوماً در مناصب مهم اما به بخشی از بوروکراسی رژیم اسلامی تعلق دارد.
خارج از کشور و جبهه ملی در ضدیت با انقلاب مردم
با سخت تر شدن شرایط سیاسی در کشور، بخشی از عناصر و فعالین جبهه ملی نیز به خارج از کشور گریختند. آنها بدلیل مدارج دولتی سابق و مشاغل تجاری و روحیات و روانشناسی سیاسی مشترک، به سرعت به محافل سوسیال دموکرات، محافظه کار و لیبرال در اروپا و آمریکا نزدیک شدند. به کمک نیروهای فوق، افراد جبهه ملی ترقی شغلی کرده و از این طریق همه به مبلغین دفاع از سیاست های غرب تبدیل شدند، که خود هم از حاملان ضدکمونیسم افراطی بودند. امروز اکثریت وابستگان جبهه ملی در اروپا بلحاظ شخصیتی نظیر کارمندان اتحادیه اروپا و بلحاظ سیاسی حتی از راست ترین احزاب اروپایی غیرقابل تحمل تر و در موضوع سیاست پناهندگی در طیف راست افراطی/نئوفاشیست اروپایی قرار گرفته اند.*۱۲
سیاست های دولت های اروپایی، ضدیت با هر درجهای از مبارزه انقلابی علیه رژیم اسلامی در ایران بود. از همین رو، عناصر جبهه ملی بمثابه کارمندان دولتی اتحادیه اروپا، به تبلیغ و ترویج «عدم خشونت» و «خشونت پرهیزی» یعنی عدم مبارزه سازمانیافته انقلابی علیه رژیم اسلامی پرداختند. این تبلیغات و سیاست عمیقاً ضددموکراتیک که مقاومت در برابر خشونت سازمانیافته دولتی را ممنوع اعلام میکرد طی چندین دهه، لطمات سنگینی به اعتراضات مردم ایران وارد آورد.
تبلیغات جبهه ملی و سلطنت طلبان در داخل و خارج از ایران در رد و محکومیت مبارزه متشکل علیه رژیم اسلامی، بر زمینه کاملاً مساعدی ازخط و مشی همدستان سابق رژیم اسلامی در دهه ۶۰ عمل میکرد. تبلیغات «خشونت پرهیزی» لیبرال های راست و شاغلین ایرانی در ادارات اتحادیه اروپا نظیر رسانههای فارسی، انبوه فراریان سازمان «اکثریت»، حزب توده، خیل پراکنده از وابستگان سابق سازمان هایی نظیر «پیکار»، کومله و محفل رسانه ای «راه کارگر»، و مدعیان جدید جمهوریخواهی را نیز در بر گرفت. به این ترتیب، تحت تأثیر و تبلیغات جبهه ملی، خارج از کشور به محیط ضدیت با مبارزات مستقل و متشکل نسل جوان در داخل کشور تبدیل شد. تبلیغات «خشونت پرهیزی» طیف لیبرال های راست با شدت ادامه داشت تا اینکه با تغییر سیاست سلطنت طلبان و طرح شعارها و نظرات «انقلابی» به سبک آنها، یعنی حمله نظامی خارجی به ایران طی جنبش زن- زندگی- آزادی همراه شد.
در کنار سیاست «خشونت پرهیزی» جبهه ملی، در خارج از کشور اثری محسوس از نوعی «سیاست پناهندگی» بنفع ایرانیان آزادیخواه از سوی وابستگان به جبهه ملی وجود ندارد. دلیل آن بیگانگی عناصر صاحب امتیاز با شهروندان معمولی و نیازهای آنها بود. جبهه ملی در ایران هم هرگز صاحب تشکیلات و فعالیتی که با توده مردم معمولی در ارتباط قرار گیرد نبوده است. برای عناصر خودگنده بین لیبرال راست/راست افراطی این جریان، ایرانیان معمولی افرادی سوء استفاده چی از امکانات دولتی اروپایی بودند! کسانیکه شواهدی از شیوه برخورد جبهه ملی چیان در خارج از کشور را به چشم دیده اند براحتی تشخیص میدهند که جبهه ملی در اروپا در کنار راست ترین دسته جات ضد خارجی ایستاده و وقت و بی وقت علیه ایرانیان معمولی در اروپا در نزد همکار و دوست غیرایرانی خود بدگویی کرده است.*۱۳
فعالیت عناصر جبهه ملی در خارج از کشور تنها در ضدیت با انقلاب دموکراتیک علیه رژیم اسلامی خلاصه نشد. آنها بتدریج شروع به انجام تبلیغاتی وسیع از موضع شاهپور بختیار در تبلیغ برای حکومت رضاخان میرپنچ و محمدرضا پهلوی کردند. تبلیغات آنها بر این مبنا استوار بود که گویا در دو رژیم نامبرده، نوعی «مدرنیسم» رواج یافته، ادارات جدید و شهری بوجود آمدند و این نوعی پدیده مثبت در سیستم وابسته و ضددموکراتیک پهلوی محسوب میشود. در صورتی که کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹، در نقش ضدانقلاب مشروطه ظاهر شد و به قدرت گرفتن بورژوازی وابسته، با هدف خفه کردن توسعه ملی جامعه و حذف حقوق دموکراتیک ناشی از انقلاب مشروطه انجام یافته بود. استقرار رژیم پهلوی مستقیماً از سوی استعمار انگلستان برنامهریزی و محقق شده، راه انکشاف اقتصاد ملی و نظام پارلمانی دموکراتیک و مستقل را مسدود ساخته و دستاورد بزرگ انقلاب مشروطیت در محدود ساختن سلطنت مطلقه را از بین برده بود. جبهه ملی پس از دهه ۶۰، به طیف راست افراطی نزدیک شد و از این موضع به طرفداران حکومت دیکتاتوری فاشیسی رضاخان میرپنج پیوسته و تاییدگر حداقل بخشی از جنایات رژیم ساواک گشته بود.
تبلیغات جبهه ملی در مورد رضا خان میرپنج و گویا جنبههای مثبت حکومت او بتدریج به تبلیغ کنونی و آشکار سیاست ائتلاف با سلطنت طلبان در خارج از کشور منجر گشت.
جنبش زن- زندگی- آزادی
در پی تشدید سیاست ضد حقوق زنان، بتدریج کم حجابی و بی حجابی در کشور گسترش یافت. معترض شجاع ویدا موحد در ۶ دی ماه ۱۳۹۶ روسری خود را به چوبی بست و بر بالای صندوق تأسیسات شهری در خیابان انقلاب تهران ایستاد. اعتراض او که پس از آن نیز ادامه داشت به یک سال زندان انجامید و از آن پس اعتراضات زنان به موضوع حجاب اجباری با محتوای سیاسی در کشور تشدید شد. قتل جنایتکارانه مهسا امینی در روز ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ و در بازداشتگاه «گشت ارشاد» تهران به پیدایش امواج قدرتمندی از اعتراضات زنان و جوانان در سراسر کشور فرا رویید.
نسل جوان سال ۱۴۰۱ بدون تصور روشنی از مسائل سیاسی و تاریخ سیاسی معاصر ایران، بطور ناگهانی به میانه عرصه اعتراضات سیاسی پرتاب شده بودند. آنها به همین دلیل، در هیئت سلطنت طلبان و رسانههای نئوفاشیستی نظیر «من و تو» و همدستان حرفهای تر آنها نظیر «دویچه وله»، «بی بی سی»، «ایران اینترنشنال» و «یورو نیوز» راه حلهای سیاسی حل معضلات آینده ایران را یافتند.
طیف وابستگان به دستگاههای دولتی اتحادیه اروپا و آموزش یافته توسط ایدوئولوژی ضدکمونیستی جبهه ملی، حال تحت برچسب «حزب چپ ایران» اطلاعیه صادر میکردند. آنها بیکباره در وضعیت ناخواسته ای قرار گرفتند: یا باید به تکرار شعارهای دستوری و غرب پسند تاکنونی خود نظیر «خشونت پرهیزی»، جلوگیری از مبارزات خیابانی و ابتکارات انقلابی مبارزین ادامه میدادند و یا از سوی سلطنت طلبان به کنار زده شده و از معادلات سیاسی احتمالی دولت های اروپایی حذف میشدند.
برزخی که جبهه ملی و «حزب چپ ایران» و انواع گوناگون «اتحاد جمهوریخواهان» در آن قرار گرفته بودند تنگنای سادهای نبود: سلطنت طلبان، «انقلابی» شده بودند و با تکرار هر روزه شعارهای سرنگونی قهرآمیز، میدان را از جناح دیگر لیبرال های راست/راست افراطی/نئوفاشیست یعنی جبهه ملی، «حزب چپ ایران»، جمهوریخواهان و نزدیکان به آنها ربوده بودند! از این رو کشتی بان را سیاستی دگر آمد: طیف «حزب چپ ایران» و دیگر وابستگان به لیبرالیسم راست/راست افراطی هم برای از دست ندادن حمایت حامیان غربی خود، راه شعارپردازی های «انقلابی» را در پیش گرفته، خواهان سرنگونی رژیم اسلامی شده و نعره های گوشخراش «خشونت پرهیزی» بیش از ۴ دهه خود را محدود کردند!
اکبر تک دهقان
۲۲ اوت ۲۰۲۵- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴
------------
توضیحات:
*۱- هدف اصلی کودتا فقط دولت مصدق نبود بلکه حتی عملیات کودتا با نام (TP-AJAX Project or Operation Ajax) «عملیات آژاکس ت-پ» و «ت- پ» مخفف «توده پارتی»، یعنی کودتایی اساساً علیه جنبش چپ ایران بوده است. این خود یکی از دلایل اصلی است که جبهه ملی نوعی مشروعیت و یا اجتنابناپذیری برای کودتای ارتش و آمریکا و انگلستان قائل بوده و از این رو با عدم مقاومت، مزاحم انجام کودتا برای نابودی حزب توده ایران نشد. هدف استراتژیک کودتای ۲۸ مرداد، نابودی جنبش چپ ایران برای غارت بدون مزاحمت ثروت های کشور، تبدیل ایران به پایگاه نظامی امپریالیستی علیه اتحاد شوروی و تبدیل کل خاورمیانه به بازار صدور نفت و واردات تسلیحات و کالاهای کشورهای غربی بود، و اجرای این سیاست کلان، با وجود یک جنبش نیرومند چپ در ایران غیرممکن بود.
*۲- همدستی جبهه ملی با کودتای ۲۸ مرداد علیه جنبش چپ ایران همچنین علیه جنبش سندیکایی کارگران بود. جبهه ملی نه فقط علیه دولت ملی مردم ایران با کودتاچیان همکاری کرد بلکه در همانحال بنا به اهداف کودتاچیان، در نابودی جنبش چپ ایران و جنبش سندیکایی کارگران هم به همین تبهکاری متوسل گشت. همین امروز هر سیاهه ای تحت عنوان مقاله یا اطلاعیه از سوی عناصر جبهه ملی با ضدیت با کمونیست ها، فحاشی به استالین و اتحاد شوروی و نفرت پراکنی علیه کره شمالی و ونزوئلا آغاز میشود.
*۳- ماهیت ایدوئولوژیک جبهه ملی و سلطنت طلبان یکسان بود و یکسان باقی مانده است! هر دو جریان به طیف لیبرال راست/راست افراطی تعلق دارند. در نشانی زیر که یک آکانت آشنای جبهه ملی چیان خارج از کشوری است از محمدعلی فروغی تئوریسین راست افراطی و فاشیست استخوان دار رژیم پهلوی تمجید میشود و حتی مردم را با تبلیغ لاطائلات توخالی او آموزش میدهد!! این ماهیت ایدوئولوژیک امروز جبهه ملی است و روشن است که چنین جریانی نمی توانست نیرویی علیه کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد تلقی شود، که قرار بود فردی از جنس محمدعلی فروغی را دوباره به قدرت برساند. فرد جبهه ملی در اینجا، تصویری از محمد مصدق را بر آکانت خود نصب میکند و از ایدوئولوگ معتقد به فاشیسم در رژیم پهلوی تمجید و تقدیر میکند:
https://x.com/Sokoot3333/status/1956650255744680096
*۴- مظفر بقایی همراه با افراد دیگری در قتل رئیس کل شهربانی دولت مصدق سرتیپ محمود افشارطوس که یک افسر ملیگرا بود، شرکت داشت. سرتیپ افشار طوس در سال ۱۳۳۱ از سوی مصدق بعنوان رئیس کل شهربانی کشور تعیین گشته بود. افشارطوس در اوایل اردیبهشت ۱۳۳۲ در خیابان خانقاه تهران مفقود شد و جنازه بشدت شکنجه شده او در روز ۵ اردیبهشت در تپه لشگرک در شمال تهران پیدا شد. به اذعان مطلعین، توطئه کنندگان برای کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲، از موثر بودن نقش سرتیپ افشارطوس در جلوگیری از موفقیت کودتا مطمئن بودند. اطلاعات تاکنونی، از نقش مظفر بقایی بعنوان طراح قتل افشارطوس حکایت میکنند. محمود افشارطوس از افسران اعزامی برای سرکوب جنبش دموکراتیک در آذربایجان در سال ۱۳۲۵ هم بود که پس از خاتمه قتل و غارت ارتش، نسبت به رفتار ارتش اعتراضاتی را مطرح میکند؛ و همین موضوع برای سال ها موجب بروز تاخیر در ترفیع درجه نظامی او میگردد.
*۵- بدلیل حمایت آخوند بروجردی از کودتا چیان و برای تشکر از او، فرمانداری نظامی تهران پس از کودتا به اشاره شاه، دستور تخریب خانه اصلی جامعه بهاییان را در تهران صادر و خود فرماندار نیز با بدست گرفتن کلنگ در تخریب ساختمان مذهبی شرکت کرد! تازه از این پس بود که سرکوب سیستماتیک بهاییان ایران از سوی دستگاه مذهبی اسلامی شیعه در ایران شروع شد.
*۶- کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اولین کودتای امپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم و سرآغاز دهها کودتای بعدی در جهان توسط آمریکا و غرب گردید. ۱۲ سال پس از کودتا در ایران، در اندونزی با حمایت آمریکا و غرب کودتایی خونین به راه افتاد که طی یک ماه، بیش از یک میلیون نفر از اعضاء و طرفداران حزب کمونیست قتل عام شدند. ۲۰ سال پس از کودتا علیه دولت ملی در ایران، سازمان سیا و متحدین داخلی آن در شیلی علیه دولت سالوادور آلنده دست به کودتای خونین زدند.
*۷- واقعیتی است که جبهه ملی بکمک شرایط حکومت ساواک و تبلیغات ضد کمونیستی و ضد تودهای روزمره، قادر شد، همه نوک حمله به خائنان به مردم و کشور را به سمت حزب توده ایران سابق کانالیزه کند. در حالیکه قدرت سیاسی تماما در دست جبهه ملی بود و حزب توده ایران حتی از سال ۱۳۲۷ به بعد یک حزب ممنوعه محسوب میشد. جبهه ملی امروز باید اعتراف کند که در ایجاد تابو پیرامون تبهکاری بزرگ خود، از تبلیغات ضد کمونیستی رژیم پهلوی کمک گرفت. کسی از نقش جبهه ملی سؤال نمیکرد. چون بطور رایج نگاه ها متوجه حزب توده شده بود. حتی هیچ سؤالی پیرامون نقش تسلیم طلبانه شخص نخست وزیر کشور محمد مصدق هم مطرح نمی شد. محمد مصدق بخواست سران جبهه ملی، از مقاومت در برابر کودتای ضدملی صرفنظر کرد و علیه زندگی مردم و نسل های آینده کشور با اقدام خیانتکارانه سران جبهه ملی همراهی کرد. محمد مصدق همه تلاش های وزیر خارجه شجاع خود حسین فاطمی را که خواهان فراخوان نخست وزیر به ملت برای مقاومت علیه کودتا بود بی پاسخ گذاشت.
تردیدی نیست که رهبری حزب توده ایران دوره قدیم هم پس از روز ۲۵ مرداد، یعنی کودتای اول، با اطلاع از عدم مقاومت مصدق و جبهه ملی، از مقاومت دست کشید. باید اضافه کرد که وزارت کشور دولت مصدق طی فقط ۳ روز پس از ۲۵ مرداد، بخواست مصدق و سفیر آمریکا، بیش از ۶۰۰ نفر از سازماندهان و فعالین حزب توده را در تهران دستگیر کرده و روانه زندان ها ساخته بود و درست در روز ۲۸ مرداد، شعبان جعفری و دارودسته او هم از زندان آزاد شدند!
*۸- جبهه ملی قادر شد پس از آغاز حمام خون دهه ۶۰ در ایران، در خارج از کشور بتدریج جریان «اکثریت» را تحت عنوان «اتحاد جمهوریخواهان» و انواع دیگری از همین «اتحادها»، به خود وابسته سازد، و از طرف دیگر، برای جریان سلطنت طلب تحت داریوش همایون/حزب مشروطه، مشروعیتی نظیر یک نیروی سیاسی معمولی را دست و پا کند. فضای سیاسی خارج از کشور توسط جبهه ملی و ارتباطات آن، دارودسته «اکثریت»، محفل رسانه ای «راه کارگر»، کومله و انشعابیون آن از یک طرف، و طیف سلطنت طلبان حول داریوش همایون و فواد پاشایی از طرف دیگر تحت تأثیر قرار داشت. روشنفکران کارمند دولت های اروپایی از این طیف، نقش مهمی در نفرت پراکنی علیه مبارزه انقلابی در ایران ایفا کردند. از مشهورترین چهرههای آنان افرادی نظیر عنایت فانی (برنامه «بعبارت دیگر») و داریوش کریمی «برنامه پرگار» در بی بی سی و محمدرضا نیکفر در رادیو زمانه بودند. آنها خود می دیدند که دولت های غربی در هرکجا که لازم میشد، دست به اقدامات سرکوبگرانه و حتی مسلحانه علیه کشورهای دیگر میزدند. اما خود بدلیل تعهدات ساده کارمندی، با شدت مخالف هر نوع مبارزه سازمانیافته انقلابی در ایران بودند. در حالیکه توسل به ضدیت با انقلاب در ایران، به این شدت هم لازمه تعهدات شغلی آنها نبود. این گروه از روشنفکران خارج از کشوری، امروز باید به چشم خود ببینند که نتایج کاربست ایدوئولوژی افراطی دولت های غربی در تخطئه مبارزه انقلابی، فقط بنفع سلطنت طلبان تمام شد که امروز خود را بعنوان نیروی اهل مبارزه و حتی «رادیکالیسم» معرفی کرده و نسل جوان کشور را فریب میدهند.
*۹- پیام جدید جبهه ملی در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ در سال ۱۴۰۴ و ۷۲ سال پس از کودتا؛ و در این پیام هیچ اشارهای به نقش جبهه ملی در تسلیم ننگین ۲۸ مرداد سال ۳۲ وجود ندارد؛ حتی یک جمله کوتاه! یک حزب سیاسی مدعی دموکراسی و عقلانیت و معتقد به روشنگری، که قدرت دولتی را در اختیار داشت، باید همواره از نقش خود در چرایی غلبه سهل و ساده کودتا بگوید و آن را به فرصتی برای آموزش جامعه تبدیل کند:
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=66250
عناصر قدیمی جبهه ملی در شبکههای اجتماعی به یک انتقاد و یا سؤال ساده در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد با تندخویی و عصبیت پاسخ میدهند. در تبلیغات آنها تبلیغات ضد کمونیستی و فحاشی به دولتهای کره شمالی و ونزوئلا جایگاه اصلی را اشغال کرده است. جبهه ملی از نظر ایدوئولوژیک عمدتا همان مظفر بقایی و ضد کمونیسم افراطی آن بود و هنوز هم باقیمانده است.
گروه بنی صدر جناحی از«نهضت آزادی» بود که در خارج از کشور، اندکی از سازمان اصلی فاصله داشت. این جریان به جناح مذهبی کودتاچیان ۲۸ مرداد نزدیک بود و در سال ۱۳۴۲ به جناح خمینی پیوستند. گروه خارج از کشوری کنونی جناح بنی صدر «مجامع اسلامی ایرانیان» ازبنیانگذاران اصلی رژیم اسلامی، شرم نمیکند، طی جدیدترین اطلاعیه خود «حزب کمونیست توده» را بعنوان یکی از عوامل کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ معرفی میکند و سایت مدعی چپ «اخبار روز» هم بدون هیچ توضیحی این لاطائلات آخوندی/پهلوی را در بوق میکند:
https://akhbar-rooz.com/1404/05/28/26012/
در این مقاله مفصل که بدون تردید نگارش یک فرد وابسته به جبهه ملی و تاریخ آن است، هیچ اثری از جنایات رژیم کودتایی علیه وابستگان به حزب توده ایران و اعدام دهها افسر نزدیک به این حزب وجود ندارد. هیچ خبری از تعطیلی فعالیت سازمان های سندیکایی و زنان و دانشجویان و روزنامهها و مجلات دموکراتیک نیست. مقاله زیر را باید بمثابه مانیفست جبهه ملی در تحریف حقایق کودتای ۲۸ مرداد محسوب نمود:
*۱۰- تصمیم قبلی همه سران جبهه ملی عدم مقاومت در برابر کودتا بود. ابراهیم یزدی جوان در این دوره، بدون تردید از همکاری آتی جبهه ملی با کودتای احتمالی، بدلیل ضدیت جبهه ملی با جنبش چپ اطلاع داشت.
*۱۱- جبهه ملی با چندین پست وزیر و معاون وزیر و مدیران ارشد اداری در کابینه مهدی بازرگان در انتهای سال ۱۳۵۷ شرکت کرد؛ از آنجمله رحیم سنجابی بعنوان وزیر امور خارجه.
*۱۲- هیچگونه اثری از جبهه ملی در حمایت از حقوق ایرانیان پناهنده در خارج از کشور وجود ندارد و آنها از فعالیتهای دموکراتیک فاصله گرفتند. چون این نوع تلاش ها را فعالیتهای نیروهای چپ وعلیه دولت های اروپایی مورد علاقه و یا صاحب کار خود ارزیابی می کردند!!
*۱۳- نگارنده این سطور در اوائل دهه ۹۰ میلادی در محل کسب یک ایرانی، سابقا هوادار سازمان فدایی- اقلیت در راون هایم (Raunheim)، شهری کوچک در کنار فرانکفورت، با فردی سالمند و سیاسی و با تجربه از جبهه ملی سروکار پیدا کرد. تنها یک جمله ساده از طرف من در نقد سیاست های دولت آلمان در مورد خارجیان، چنان خشم فرد استخواندار جبهه ملی را که یک کاسب فرش فروش بود برانگیخت که اصلا انتظار آن را نداشتم. او در دفاع از دولت آلمان، قطعا از مواضع جریانات نئوفاشیست آلمانی هم راست تر برخورد کرد!!
ضمیمه: اشراف منشی بدوی و بیگانگی با فرهنگ رایج سیاسی!
عناصر جبهه ملی علاقه ای افراطی به تبلیغ عناوین شخصی «دکتر» و «مهندس» خود در روابط اجتماعی و فعالیت های سیاسی دارند و یا برای نامیدن فعالین از نوع خود، از آنها استفاده میکنند. حتی جریانی از جبهه ملی تحت نام «سازمان سوسیالیست های ایران- سوسیالیست های طرفدار راه مصدق» به مسئولیت شخصی بنام «دکتر» منصور بیات زاده، از لمپن دریده ای بنام محمود احمدی نژاد هم تحت عنوان «دکتر احمدی نژاد» نام می برد! جبهه ملی چیان از این طریق صلاحیت سیاسی و یا اجتماعی فرضی خود را به رخ مردم اسیر ایران می کشند. در حالیکه عناوین فوق فقط به زندگی شغلی و شخصی فرد مربوط است و نباید جایی در مناسبات اجتماعی و سیاسی کسب کند. استفاده از این عناوین در شکل افسار گسیخته از سوی عناصر جبهه ملی، پدیدهای نادر در جهان است و برای نمونه در اروپا و آمریکا و کانادا و حتی ترکیه این عناوین چنین کاربردی ندارند.
اما هدف وابستگان جبهه ملی طی ترور روانی مردم با عناوین دانشگاهی خود برای چیست؟ تیپ اجتماعی لیبرال راست/راست افراطی و قومگرای «پارسی- آریایی» تیپ کلاسیک جبهه ملی است. برای این نیروی اجتماعی، اکثریت مردم یک مشت نادان و احمق اند و باید از سوی افرادی تحت عنوان «نخبه» هدایت شوند. این نوع سیاستمدار، وظیفه مردم را فقط در ریختن یک تکه کاغذ به درون صندوق و سپردن شهر و استان و کشور را به منتخبانی از این نوع تعریف میکند. مردم دیگر نباید در زندگی سیاسی حضور داشته و در امور دخالت کنند. حال عنوان «دکتر»، «مهندس» و «پروفسور» در اینجا دارای این نقش است که یک صلاحیت طبیعی تحت عنوان «نخبه» برای چنین فردی را تبلیغ میکند و کس دیگری که صاحب این عنوان دانشگاهی نیست، فرض کنیم یک کمونیست وکارگر مبارز، نمیتواند و نباید وارد حوزه حکومتگران و نخبگان شود. تصور جبهه ملی از قدرت سیاسی تفاوت زیادی با تصورات فاشیستی فریدریش نیچه و از نوع او ندارد. توده ساده مردم در بهترین حالت صاحب فقط یک رأی و یک تکه کاغذ است و نه بیشتر! جبهه ملی با عناوین «دکتر» و «مهندس» در جامعه و میان شهروندان معمولی ارعاب ایجاد میکند تا مردم معمولی جرأت نزدیک شدن به عرصه سیاست و قدرت را کسب نکنند. جبهه ملی در باور به نقش و حقوق مردم و درک از ماهیت قدرت سیاسی در طیف راست افراطی یعنی سلطنت طلبان و نئوفاشیست ها قرار دارد.
در پارلمان سراسری آلمان بیش از ۸۰٪ از نمایندگان دارای مدارک دانشگاهی و حتی ۱۷٪ از نمایندگان دارای مدارک دکترا و دو سوم آنها صلاحیت عنوان پروفسور دانشگاه را کسب کرده و هرگز هم نظیر روش تحقیرآمیز جبهه ملی از «دکتر سنجابی»، «مهندس بازرگان» و«دکتر سحابی» نامیدن هیچ کسی خبری نیست!! «دکتر مهندس» بازی در فرهنگ جبهه ملی چیزی جز تسلط فرهنگ سرکوبگری بر همه استخوانبندی این جریان نیست و بیگانگی و ایزوله بودن جبهه ملی از میلیون ها توده مردم ساده ایران را بنمایش میگذارد.
ــــــــــــــــــــ