جمعه، مرداد ۳۱، ۱۴۰۴

کودتای ۲۸ مرداد و خیانت بزرگ جبهه ملی به مردم ایران!

 


۷۲ مین سالگرد وقوع کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ سپری شد.*۱ در این روز سیاه، دربار پهلوی، دستگاه مذهب شیعه، دولت های آمریکا و انگلستان و با همکاری جبهه ملی از طریق کشاندن مردم از خیابان ها به خانه‌های خود، دولت محمد مصدق سرنگون شد و همزمان تنها حزب سیاسی موثر، حزب توده ایران، سازمان های اجتماعی، سندیکاهای مبارز کارگری و مطبوعات آزاد هم درهم شکسته و نابود شدند.*۲ جبهه ملی که دستگاه دولتی را در اختیار داشت، با محاسبات از پیش توافق شده در میان خود، در روز روشن با کودتاچیان کنار آمد و بدون هیچگونه مقاومت و عدم فراخوان برای مقابله با کودتا، آگاهانه کشور را به دشمنان ملت تحویل داد.*۳ مردم ایران تا همین امروز از عواقب هولناک کودتای ۲۸ مرداد و سیاست ویرانگرانه جبهه ملی رنج می برند.

جبهه ملی در سیاست همدستی با کودتاچیان، به خط و مشی ضدکمونیست های افراطی نظیر مظفر بقایی (جریانی راست افراطی با نام فریبکارانه «حزب زحمتکشان ملت ایران»)*۴، روحانیون شیعه ابوالقاسم کاشانی، محمد بهبهانی و حسین طباطبایی بروجردی،*۵ همچنین روشنفکران تبهکاری چون حسین مکی و خیانتکار مدعی سوسیال دموکرسی نظیر خلیل ملکی عمل کرد.

۷۲ مین سالگرد کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۳۲ فرصتی است تا بر نقش جبهه ملی و لیبرال های راست/راست افراطی تأکید شود.*۶ آن‌ها با شاهپور بختیار و مهدی بازرگان و کریم سنجابی و امثال ابراهیم یزدی و بنی صدر خود، نه فقط دولت ملی را به کودتاچیان سپردند بلکه اتخاذ چنین سیاستی را حتی به گردن جنبش چپ و حزب توده ایران دوره فوق انداختند.*۷ این گروه بعدها با اوجگیری انقلاب بهمن، در تاسیس رژیم فاشیستی دیگری در سال ۱۳۵۷ با خمینی همدستی کردند. جبهه ملی سپس به استحکام موقعیت خود در سیستم اداری جدید دست زده و به شرکت در استثمار بیرحمانه کارگران ایرانی تحت ایدوئولوژی نئولیبرالیسم هار مورد حمایت رژیم اسلامی روی آورد. آنها در خارج از کشور نیز فکر مبارزه انقلابی علیه رژیم اسلامی را تخطئه کرده و مانع از بروز ابتکارات انقلابی مردم گشتند.*۸

نقش قومگرایی «ترکی» و «کردی» در تقویت موقعیت ارتش کودتاچی

بعنوان یکی از عوامل داخلی بسیار مهم در موفقیت کودتا، که از آن سخنی به میان نمی آید، شکست جنبش های منطقه ای در آذربایجان و کردستان در سال ۱۳۲۵ بود. اشتباه بزرگ رهبران این جنبش ها جعفر پیشه وری و قاضی محمد که به فشارهای قومگرایان تسلیم شده، و دست به تشکیل دو دولت در کشور واحد ایران زده بودند عواقب سنگینی برای توده های مردم و کشور ببار آورد. رژیم پهلوی با ارتش آبروباخته و شکست‌خورده در جریان ورود متفقین به ایران، بدنبال فرصت مناسبی بود تا دستگاه سرکوب اصلی خود را که تحت کنترل شاه بود دوباره بازسازی کرده و به جان ملت بیناندازد. این فرصت را قومگرایان که بر دو جنبش دموکراتیک منطقه ای مسلط شده بودند و علیرغم تصور و میل خود، ایجاد کردند.

آذربایجان بعنوان استان و منطقه ای که کودتای ضد مشروطه محمدعلی شاه قاجار را در سال ۱۲۸۷با مقاومت و نبرد مسلحانه یک ساله به شکست کشانده بود دیگر نفسی برای مقابله با کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ نداشت. همه رهبران و مبارزین و نهادهای مردمی طی قتل و غارت ارتش پهلوی پس از روز فاجعه بار ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نابود شده بودند. در همه آذربایجان هنوز رعب و وحشت حاکم بود و اینگونه شد که در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ صدایی از آذربایجان برنخاست.

همه ظرفیت های سیاسی و فرهنگی بهم پیوسته در آذربایجان طی ۲۰ سال دیکتاتوری رضاخان، همان نیروی درونی مبارزاتی در این منطقه بود که با وقوع کودتای ۲۸ مرداد توسط باند پهلوی و عوامل غرب، آزاد میشد و راه موفقیت کودتا را می بست. قومگرایی «ترکی» که بر سرنوشت جنبش دموکراتیک در آذربایجان غلبه کرد، همین پتانسیل انقلابی- دموکراتیک را با کشاندن مردم به عرصه نبرد زودرس به نابودی سوق داد؛ یعنی هم آنچه حکومت محمد رضا پهلوی هم در عمل طالب آن بود.

شرایط بین‌المللی کودتای امپریالیستی

کودتای نظامی علیه دولت ملی محمد مصدق و جنبش چپ ایران، در شرایط بین‌المللی خاصی اتفاق افتاد. مرگ رهبر اتحاد شوروی و فرمانده عالی ارتش سرخ در جنگ ضدفاشیستی ژوزف استالین در روز ۱۴ اسفند ۱۳۳۱/ ۵ مارس ۱۹۵۳، رویداد بین‌المللی تعیین کننده ای برای انجام کودتای امپریالیستی در ایران بود. با وجود استالین و نقش او در سیاست بین المللی، انجام کودتا در ایران قطعاً غیرممکن بود و جبهه ملی نه تنها هرگز کمترین اشاره‌ای به این موضوع نکرده، بلکه هر فرصتی را هم برای نفرت پراکنی علیه حزب توده ایران دوره فوق، مورد استفاده قرار داده است. پس از مرگ استالین و تازه در خرداد ۱۳۳۲/ ژوئن ۱۹۵۳ یعنی تنها دو ماه قبل از وقوع کودتا، نیکیتا خروشچف بعنوان دبیرکل جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی و همزمان نخست وزیر این کشور تعیین گردید، که از اول هم بعنوان چهره ای سازشکار نسبت به غرب و از این رو: مؤثر در انتخاب زمان کودتا بحساب می آمد. از لحظه مرگ استالین تا این تاریخ، در اتحاد شوروی خلاء قدرت حاکم است و همین دوره، دوره طراحی کودتای ۲۸ مرداد از سوی کشورهای غربی است.

عامل بین‌المللی مهم دیگری که وضعیت مناسبی برای انجام کودتای امپریالیستی در ایران را فراهم ساخت اعلام آتش بس در جنگ کره در حالت پات شدن طرفین جنگ بود. جنگ کره با برجای گذاشتن بیش از چهار و نیم میلیون نفر کشته از میان بویژه غیرنظامیان همراه بود. این جنگ پس از سه سال درگیری های خونین و پرخسارت، بدون تغییر در توازن قوای نظامی میان  جمهوری دموکراتیک خلق کره و جمهوری کره، همچنین میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا، عملا پایان یافته بود. طی توافق آتش بس، عملیات نظامی رسما در روز ۵ مرداد ۱۳۳۲/ ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳، یعنی فقط ۲۳ روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد خاتمه یافت.

برخورد جبهه ملی به نقش خود

جبهه ملی در تمام سال های سیاه پس ازاین فاجعه، حتی یکبار به نقش تبهکارانه و ضد ملی خود در همدستی برای استقرار حکومت فاشیستی محمدرضا پهلوی اعتراف نکرده است.*۹ برعکس، آن‌ها در هر فرصت و نافرصتی، مردم و حزب توده ایران سابق را مقصر اعلام کرده و بر نقش آشکار خود پرده ساتر کشیده اند. جبهه ملی قادر شد تا به امروز، پرس و جو از خیانت خود به مردم و کشور را به یک تابو تبدیل کند و از هرگونه بحثی پیرامون سیاست خود در این مقطع جلوگیری کند.

اسناد و مدارک علنی شده تاکنونی و انبوه نوشته ها، حکایت از آن دارند که از لحظه ملی شدن صنعت نفت کشور در روز ۲۹ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ دولت انگلستان در پی انجام کودتا برای سرنگونی دولت ملی بوده است. این غیرممکن است که «رجال» مقام پرست جبهه ملی از این اطلاعات و شایعات خبر نداشته اند. و این غیرممکن است که رهبران جبهه ملی از سیاست احتمالی خود در برابر کودتا هم تصوری نداشته اند.

در سال های گذشته، ابراهیم یزدی یکی از بنیانگذاران اصلی رژیم اسلامی در کنار خمینی، بهشتی، رفسنجانی، بازرگان و بنی صدر در سال ۱۳۵۷، از این سخن گفته بود که: همه ما که بعنوان دانشجو در جبهه ملی فعال بودیم، از این موضوع مطمئن بودیم که در صورت وقوع کودتا، نباید مقاومت کرد. سران جبهه ملی بویژه امروز در خارج از کشور اما هرگز به این موضوع اشاره‌ای نکرده و از اتفاقاتی خودبخودی که گویا بطور ناگهانی شروع شدند و پایان گرفتند سخن میگویند.*۱۰

سیاست انکار نقش خود در کودتای امپریالیستی، جبهه ملی را به آنجا کشاند که در مقطع اوجگیری جنبش توده‌ای ضد سلطنتی در سال ۱۳۵۷ هم به پایبوسی خمینی رفته و در تاسیس یک رژیم بغایت فاشیستی و مذهبی شرکت کرد.*۱۱ جبهه ملی در سال ۱۳۵۷ و تا اواخر سال ۱۳۵۸ دارای پست های وزارت، معاونت ها و انواع مدیریت ها در سطح کشور گشت و بخش بزرگی از آن‌ها را علیرغم تغییر شرایط اولیه همچنان حفظ کرد. جبهه ملی امروز با وجود عدم فعالیت حزبی قانونی، اما هم اینک هم نه لزوماً در مناصب مهم اما به بخشی از بوروکراسی رژیم اسلامی تعلق دارد.

خارج از کشور و جبهه ملی در ضدیت با انقلاب مردم

با سخت تر شدن شرایط سیاسی در کشور، بخشی از عناصر و فعالین جبهه ملی نیز به خارج از کشور گریختند. آن‌ها بدلیل مدارج دولتی سابق و مشاغل تجاری و روحیات و روانشناسی سیاسی مشترک، به سرعت به محافل سوسیال دموکرات، محافظه کار و لیبرال در اروپا و آمریکا نزدیک شدند. به کمک نیروهای فوق، افراد جبهه ملی ترقی شغلی کرده و از این طریق همه به مبلغین دفاع از سیاست های غرب تبدیل شدند، که خود هم از حاملان ضدکمونیسم افراطی بودند. امروز اکثریت وابستگان جبهه ملی در اروپا بلحاظ شخصیتی نظیر کارمندان اتحادیه اروپا و بلحاظ سیاسی حتی از راست ترین احزاب اروپایی غیرقابل تحمل تر و در موضوع سیاست پناهندگی در طیف راست افراطی/نئوفاشیست اروپایی قرار گرفته اند.*۱۲

سیاست های دولت های اروپایی، ضدیت با هر درجه‌ای از مبارزه انقلابی علیه رژیم اسلامی در ایران بود. از همین رو، عناصر جبهه ملی بمثابه کارمندان دولتی اتحادیه اروپا، به تبلیغ و ترویج «عدم خشونت» و «خشونت پرهیزی» یعنی عدم مبارزه سازمانیافته انقلابی علیه رژیم اسلامی پرداختند. این تبلیغات و سیاست عمیقاً ضددموکراتیک که مقاومت در برابر خشونت سازمانیافته دولتی را ممنوع اعلام میکرد طی چندین دهه، لطمات سنگینی به اعتراضات مردم ایران وارد آورد.

تبلیغات جبهه ملی و سلطنت طلبان در داخل و خارج از ایران در رد و محکومیت مبارزه متشکل علیه رژیم اسلامی، بر زمینه کاملاً مساعدی ازخط و مشی همدستان سابق رژیم اسلامی در دهه ۶۰ عمل میکرد. تبلیغات «خشونت پرهیزی» لیبرال های راست و شاغلین ایرانی در ادارات اتحادیه اروپا نظیر رسانه‌های فارسی، انبوه فراریان سازمان «اکثریت»، حزب توده، خیل پراکنده از وابستگان سابق سازمان هایی نظیر «پیکار»، کومله و محفل رسانه ای «راه کارگر»، و مدعیان جدید جمهوریخواهی را نیز در بر گرفت. به این ترتیب، تحت تأثیر و تبلیغات جبهه ملی، خارج از کشور به محیط ضدیت با مبارزات مستقل و متشکل نسل جوان در داخل کشور تبدیل شد. تبلیغات «خشونت پرهیزی» طیف لیبرال های راست با شدت ادامه داشت تا اینکه با تغییر سیاست سلطنت طلبان و طرح شعارها و نظرات «انقلابی» به سبک آن‌ها، یعنی حمله نظامی خارجی به ایران طی جنبش زن- زندگی- آزادی همراه شد.

در کنار سیاست «خشونت پرهیزی» جبهه ملی، در خارج از کشور اثری محسوس از نوعی «سیاست پناهندگی» بنفع ایرانیان آزادیخواه از سوی وابستگان به جبهه ملی وجود ندارد. دلیل آن بیگانگی عناصر صاحب امتیاز با شهروندان معمولی و نیازهای آن‌ها بود. جبهه ملی در ایران هم هرگز صاحب تشکیلات و فعالیتی که با توده مردم معمولی در ارتباط قرار گیرد نبوده است. برای عناصر خودگنده بین لیبرال راست/راست افراطی این جریان، ایرانیان معمولی افرادی سوء استفاده چی از امکانات دولتی اروپایی بودند! کسانیکه شواهدی از شیوه برخورد جبهه ملی چیان در خارج از کشور را به چشم دیده اند براحتی تشخیص میدهند که جبهه ملی در اروپا در کنار راست ترین دسته جات ضد خارجی ایستاده و وقت و بی وقت علیه ایرانیان معمولی در اروپا در نزد همکار و دوست غیرایرانی خود بدگویی کرده است.*۱۳

فعالیت عناصر جبهه ملی در خارج از کشور تنها در ضدیت با انقلاب دموکراتیک علیه رژیم اسلامی خلاصه نشد. آن‌ها بتدریج شروع به انجام تبلیغاتی وسیع از موضع شاهپور بختیار در تبلیغ برای حکومت رضاخان میرپنچ و محمدرضا پهلوی کردند. تبلیغات آنها بر این مبنا استوار بود که گویا در دو رژیم نامبرده، نوعی «مدرنیسم» رواج یافته، ادارات جدید و شهری بوجود آمدند و این نوعی پدیده مثبت در سیستم وابسته و ضددموکراتیک پهلوی محسوب میشود. در صورتی که کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹، در نقش ضدانقلاب مشروطه ظاهر شد و به قدرت گرفتن بورژوازی وابسته، با هدف خفه کردن توسعه ملی جامعه و حذف حقوق دموکراتیک ناشی از انقلاب مشروطه انجام یافته بود. استقرار رژیم پهلوی مستقیماً از سوی استعمار انگلستان برنامه‌ریزی و محقق شده، راه انکشاف اقتصاد ملی و نظام پارلمانی دموکراتیک و مستقل را مسدود ساخته و دستاورد بزرگ انقلاب مشروطیت در محدود ساختن سلطنت مطلقه را از بین برده بود. جبهه ملی پس از دهه ۶۰، به طیف راست افراطی نزدیک شد و از این موضع به طرفداران حکومت دیکتاتوری فاشیسی رضاخان میرپنج پیوسته و تاییدگر حداقل بخشی از جنایات رژیم ساواک گشته بود.

تبلیغات جبهه ملی در مورد رضا خان میرپنج و گویا جنبه‌های مثبت حکومت او بتدریج به تبلیغ کنونی و آشکار سیاست ائتلاف با سلطنت طلبان در خارج از کشور منجر گشت.

جنبش زن- زندگی- آزادی

در پی تشدید سیاست ضد حقوق زنان، بتدریج کم حجابی و بی حجابی در کشور گسترش یافت. معترض شجاع ویدا موحد در ۶ دی ماه ۱۳۹۶ روسری خود را به چوبی بست و بر بالای صندوق تأسیسات شهری در خیابان انقلاب تهران ایستاد. اعتراض او که پس از آن نیز ادامه داشت به یک سال زندان انجامید و از آن پس اعتراضات زنان به موضوع حجاب اجباری با محتوای سیاسی در کشور تشدید شد. قتل جنایتکارانه مهسا امینی در روز ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ و در بازداشتگاه «گشت ارشاد» تهران به پیدایش امواج قدرتمندی از اعتراضات زنان و جوانان در سراسر کشور فرا رویید.

نسل جوان سال ۱۴۰۱ بدون تصور روشنی از مسائل سیاسی و تاریخ سیاسی معاصر ایران، بطور ناگهانی به میانه عرصه اعتراضات سیاسی پرتاب شده بودند. آن‌ها به همین دلیل، در هیئت سلطنت طلبان و رسانه‌های نئوفاشیستی نظیر «من و تو» و همدستان حرفه‌ای تر آن‌ها نظیر «دویچه وله»، «بی بی سی»، «ایران اینترنشنال» و «یورو نیوز» راه حل‌های سیاسی حل معضلات آینده ایران را یافتند.

طیف وابستگان به دستگاههای دولتی اتحادیه اروپا و آموزش یافته توسط ایدوئولوژی ضدکمونیستی جبهه ملی، حال تحت برچسب «حزب چپ ایران» اطلاعیه صادر میکردند. آنها بیکباره در وضعیت ناخواسته ای قرار گرفتند: یا باید به تکرار شعارهای دستوری و غرب پسند تاکنونی خود نظیر «خشونت پرهیزی»، جلوگیری از مبارزات خیابانی و ابتکارات انقلابی مبارزین ادامه میدادند و یا از سوی سلطنت طلبان به کنار زده شده و از معادلات سیاسی احتمالی دولت های اروپایی حذف میشدند.

برزخی که جبهه ملی و «حزب چپ ایران» و انواع گوناگون «اتحاد جمهوریخواهان» در آن قرار گرفته بودند تنگنای ساده‌ای نبود: سلطنت طلبان، «انقلابی» شده بودند و با تکرار هر روزه شعارهای سرنگونی قهرآمیز، میدان را از جناح دیگر لیبرال های راست/راست افراطی/نئوفاشیست یعنی جبهه ملی، «حزب چپ ایران»، جمهوریخواهان و نزدیکان به آنها ربوده بودند! از این رو کشتی بان را سیاستی دگر آمد: طیف «حزب چپ ایران» و دیگر وابستگان به لیبرالیسم راست/راست افراطی هم برای از دست ندادن حمایت حامیان غربی خود، راه شعارپردازی های «انقلابی» را در پیش گرفته، خواهان سرنگونی رژیم اسلامی شده و نعره های گوشخراش «خشونت پرهیزی» بیش از ۴ دهه خود را محدود کردند!


اکبر تک دهقان

۲۲ اوت ۲۰۲۵- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴

------------ 

توضیحات:

*۱- هدف اصلی کودتا فقط دولت مصدق نبود بلکه حتی عملیات کودتا با نام (TP-AJAX Project or Operation Ajax) «عملیات آژاکس ت-پ» و «ت- پ» مخفف «توده پارتی»، یعنی کودتایی اساساً علیه جنبش چپ ایران بوده است. این خود یکی از دلایل اصلی است که جبهه ملی نوعی مشروعیت و یا اجتناب‌ناپذیری برای کودتای ارتش و آمریکا و انگلستان قائل بوده و از این رو با عدم مقاومت، مزاحم انجام کودتا برای نابودی حزب توده ایران نشد. هدف استراتژیک کودتای ۲۸ مرداد، نابودی جنبش چپ ایران برای غارت بدون مزاحمت ثروت های کشور، تبدیل ایران به پایگاه نظامی امپریالیستی علیه اتحاد شوروی و تبدیل کل خاورمیانه به بازار صدور نفت و واردات تسلیحات و کالاهای کشورهای غربی بود، و اجرای این سیاست کلان، با وجود یک جنبش نیرومند چپ در ایران غیرممکن بود.

*۲- همدستی جبهه ملی با کودتای ۲۸ مرداد علیه جنبش چپ ایران همچنین علیه جنبش سندیکایی کارگران بود. جبهه ملی نه فقط علیه دولت ملی مردم ایران با کودتاچیان همکاری کرد بلکه در همانحال بنا به اهداف کودتاچیان، در نابودی جنبش چپ ایران و جنبش سندیکایی کارگران هم به همین تبهکاری متوسل گشت. همین امروز هر سیاهه ای تحت عنوان مقاله یا اطلاعیه از سوی عناصر جبهه ملی با ضدیت با کمونیست ها، فحاشی به استالین و اتحاد شوروی و نفرت پراکنی علیه کره شمالی و ونزوئلا آغاز میشود.

*۳- ماهیت ایدوئولوژیک جبهه ملی و سلطنت طلبان یکسان بود و یکسان باقی مانده است! هر دو جریان به طیف لیبرال راست/راست افراطی تعلق دارند. در نشانی زیر که یک آکانت آشنای جبهه ملی چیان خارج از کشوری است از محمدعلی فروغی تئوریسین راست افراطی و فاشیست استخوان دار رژیم پهلوی تمجید می‌شود و حتی مردم را با تبلیغ لاطائلات توخالی او آموزش میدهد!! این ماهیت ایدوئولوژیک امروز جبهه ملی است و روشن است که چنین جریانی نمی توانست نیرویی علیه کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد تلقی شود، که قرار بود فردی از جنس محمدعلی فروغی را دوباره به قدرت برساند. فرد جبهه ملی در اینجا، تصویری از محمد مصدق را بر آکانت خود نصب میکند و از ایدوئولوگ معتقد به فاشیسم در رژیم پهلوی تمجید و تقدیر میکند:

https://x.com/Sokoot3333/status/1956650255744680096

*۴- مظفر بقایی همراه با افراد دیگری در قتل رئیس کل شهربانی دولت مصدق سرتیپ محمود افشارطوس که یک افسر ملی‌گرا بود، شرکت داشت. سرتیپ افشار طوس در سال ۱۳۳۱ از سوی مصدق بعنوان رئیس کل شهربانی کشور تعیین گشته بود. افشارطوس در اوایل اردیبهشت ۱۳۳۲ در خیابان خانقاه تهران مفقود شد و جنازه بشدت شکنجه شده او در روز ۵ اردیبهشت در تپه لشگرک در شمال تهران پیدا شد. به اذعان مطلعین، توطئه کنندگان برای کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲، از موثر بودن نقش سرتیپ افشارطوس در جلوگیری از موفقیت کودتا مطمئن بودند. اطلاعات تاکنونی، از نقش مظفر بقایی بعنوان طراح قتل افشارطوس حکایت میکنند. محمود افشارطوس از افسران اعزامی برای سرکوب جنبش دموکراتیک در آذربایجان در سال ۱۳۲۵ هم بود که پس از خاتمه قتل و غارت ارتش، نسبت به رفتار ارتش اعتراضاتی را مطرح میکند؛ و همین موضوع برای سال ها موجب بروز تاخیر در ترفیع درجه نظامی او میگردد.

*۵- بدلیل حمایت آخوند بروجردی از کودتا چیان و برای تشکر از او، فرمانداری نظامی تهران پس از کودتا به اشاره شاه، دستور تخریب خانه اصلی جامعه بهاییان را در تهران صادر و خود فرماندار نیز با بدست گرفتن کلنگ در تخریب ساختمان مذهبی شرکت کرد! تازه از این پس بود که سرکوب سیستماتیک بهاییان ایران از سوی دستگاه مذهبی اسلامی شیعه در ایران شروع شد.

*۶- کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اولین کودتای امپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم و سرآغاز دهها کودتای بعدی در جهان توسط آمریکا و غرب گردید. ۱۲ سال پس از کودتا در ایران، در اندونزی با حمایت آمریکا و غرب کودتایی خونین به راه افتاد که طی یک ماه، بیش از یک میلیون نفر از اعضاء و طرفداران حزب کمونیست قتل عام شدند. ۲۰ سال پس از کودتا علیه دولت ملی در ایران، سازمان سیا و متحدین داخلی آن در شیلی علیه دولت سالوادور آلنده دست به کودتای خونین زدند.

*۷- واقعیتی است که جبهه ملی بکمک شرایط حکومت ساواک و تبلیغات ضد کمونیستی و ضد توده‌ای روزمره، قادر شد، همه نوک حمله به خائنان به مردم و کشور را به سمت حزب توده ایران سابق کانالیزه کند. در حالیکه قدرت سیاسی تماما در دست جبهه ملی بود و حزب توده ایران حتی از سال ۱۳۲۷ به بعد یک حزب ممنوعه محسوب میشد. جبهه ملی امروز باید اعتراف کند که در ایجاد تابو پیرامون تبهکاری بزرگ خود، از تبلیغات ضد کمونیستی رژیم پهلوی کمک گرفت. کسی از نقش جبهه ملی سؤال نمیکرد. چون بطور رایج نگاه ها متوجه حزب توده شده بود. حتی هیچ سؤالی پیرامون نقش تسلیم طلبانه شخص نخست وزیر کشور محمد مصدق هم مطرح نمی شد. محمد مصدق بخواست سران جبهه ملی، از مقاومت در برابر کودتای ضدملی صرفنظر کرد و علیه زندگی مردم و نسل های آینده کشور با اقدام خیانتکارانه سران جبهه ملی همراهی کرد. محمد مصدق همه تلاش های وزیر خارجه شجاع خود حسین فاطمی را که خواهان فراخوان نخست وزیر به ملت برای مقاومت علیه کودتا بود بی پاسخ گذاشت.

تردیدی نیست که رهبری حزب توده ایران دوره قدیم هم پس از روز ۲۵ مرداد، یعنی کودتای اول، با اطلاع از عدم مقاومت مصدق و جبهه ملی، از مقاومت دست کشید. باید اضافه کرد که وزارت کشور دولت مصدق طی فقط ۳ روز پس از ۲۵ مرداد، بخواست مصدق و سفیر آمریکا، بیش از ۶۰۰ نفر از سازماندهان و فعالین حزب توده را در تهران دستگیر کرده و روانه زندان ها ساخته بود و درست در روز ۲۸ مرداد، شعبان جعفری و دارودسته او هم از زندان آزاد شدند!

*۸- جبهه ملی قادر شد پس از آغاز حمام خون دهه ۶۰ در ایران، در خارج از کشور بتدریج جریان «اکثریت» را تحت عنوان «اتحاد جمهوریخواهان» و انواع دیگری از همین «اتحادها»، به خود وابسته سازد، و از طرف دیگر، برای جریان سلطنت طلب تحت داریوش همایون/حزب مشروطه، مشروعیتی نظیر یک نیروی سیاسی معمولی را دست و پا کند. فضای سیاسی خارج از کشور توسط جبهه ملی و ارتباطات آن، دارودسته «اکثریت»، محفل رسانه ای «راه کارگر»، کومله و انشعابیون آن از یک طرف، و طیف سلطنت طلبان حول داریوش همایون و فواد پاشایی از طرف دیگر تحت تأثیر قرار داشت. روشنفکران کارمند دولت های اروپایی از این طیف، نقش مهمی در نفرت پراکنی علیه مبارزه انقلابی در ایران ایفا کردند. از مشهورترین چهره‌های آنان افرادی نظیر عنایت فانی (برنامه «بعبارت دیگر») و داریوش کریمی «برنامه پرگار» در بی بی سی و محمدرضا نیکفر در رادیو زمانه بودند. آن‌ها خود می دیدند که دولت های غربی در هرکجا که لازم میشد، دست به اقدامات سرکوبگرانه و حتی مسلحانه علیه کشورهای دیگر میزدند. اما خود بدلیل تعهدات ساده کارمندی، با شدت مخالف هر نوع مبارزه سازمانیافته انقلابی در ایران بودند. در حالیکه توسل به ضدیت با انقلاب در ایران، به این شدت هم لازمه تعهدات شغلی آن‌ها نبود. این گروه از روشنفکران خارج از کشوری، امروز باید به چشم خود ببینند که نتایج کاربست ایدوئولوژی افراطی دولت های غربی در تخطئه مبارزه انقلابی، فقط بنفع سلطنت طلبان تمام شد که امروز خود را بعنوان نیروی اهل مبارزه و حتی «رادیکالیسم» معرفی کرده و نسل جوان کشور را فریب میدهند.

*۹- پیام جدید جبهه ملی در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ در سال ۱۴۰۴ و ۷۲ سال پس از کودتا؛ و در این پیام هیچ اشاره‌ای به نقش جبهه ملی در تسلیم ننگین ۲۸ مرداد سال ۳۲ وجود ندارد؛ حتی یک جمله کوتاه! یک حزب سیاسی مدعی دموکراسی و عقلانیت و معتقد به روشنگری، که قدرت دولتی را در اختیار داشت، باید همواره از نقش خود در چرایی غلبه سهل و ساده کودتا بگوید و آن را به فرصتی برای آموزش جامعه تبدیل کند:

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=66250

عناصر قدیمی جبهه ملی در شبکه‌های اجتماعی به یک انتقاد و یا سؤال ساده در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد با تندخویی و عصبیت پاسخ میدهند. در تبلیغات آن‌ها تبلیغات ضد کمونیستی و فحاشی به دولتهای کره شمالی و ونزوئلا جایگاه اصلی را اشغال کرده است. جبهه ملی از نظر ایدوئولوژیک عمدتا همان مظفر بقایی و ضد کمونیسم افراطی آن بود و هنوز هم باقی‌مانده است.

گروه بنی صدر جناحی از«نهضت آزادی» بود که در خارج از کشور، اندکی از سازمان اصلی فاصله داشت. این جریان به جناح مذهبی کودتاچیان ۲۸ مرداد نزدیک بود و در سال ۱۳۴۲ به جناح خمینی پیوستند. گروه خارج از کشوری کنونی جناح بنی صدر «مجامع اسلامی ایرانیان» ازبنیانگذاران اصلی رژیم اسلامی، شرم نمیکند، طی جدیدترین اطلاعیه خود «حزب کمونیست توده» را بعنوان یکی از عوامل کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ معرفی میکند و سایت مدعی چپ «اخبار روز» هم بدون هیچ توضیحی این لاطائلات آخوندی/پهلوی را در بوق میکند:

https://akhbar-rooz.com/1404/05/28/26012/

در این مقاله مفصل که بدون تردید نگارش یک فرد وابسته به جبهه ملی و تاریخ آن است، هیچ اثری از جنایات رژیم کودتایی علیه وابستگان به حزب توده ایران و اعدام دهها افسر نزدیک به این حزب وجود ندارد. هیچ خبری از تعطیلی فعالیت سازمان های سندیکایی و زنان و دانشجویان و روزنامه‌ها و مجلات دموکراتیک نیست. مقاله زیر را باید بمثابه مانیفست جبهه ملی در تحریف حقایق کودتای ۲۸ مرداد محسوب نمود:

https://www.iran-pedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%AA%D8%A7%DB%8C_%DB%B2%DB%B8_%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF

*۱۰- تصمیم قبلی همه سران جبهه ملی عدم مقاومت در برابر کودتا بود. ابراهیم یزدی جوان در این دوره، بدون تردید از همکاری آتی جبهه ملی با کودتای احتمالی، بدلیل ضدیت جبهه ملی با جنبش چپ اطلاع داشت.

*۱۱- جبهه ملی با چندین پست وزیر و معاون وزیر و مدیران ارشد اداری در کابینه مهدی بازرگان در انتهای سال ۱۳۵۷ شرکت کرد؛ از آنجمله رحیم سنجابی بعنوان وزیر امور خارجه.

*۱۲- هیچگونه اثری از جبهه ملی در حمایت از حقوق ایرانیان پناهنده در خارج از کشور وجود ندارد و آنها از فعالیت‌های دموکراتیک فاصله گرفتند. چون این نوع تلاش ها را فعالیت‌های نیروهای چپ وعلیه دولت های اروپایی مورد علاقه و یا صاحب کار خود ارزیابی می کردند!!

*۱۳- نگارنده این سطور در اوائل دهه ۹۰ میلادی در محل کسب یک ایرانی، سابقا هوادار سازمان فدایی- اقلیت در راون هایم (Raunheim)، شهری کوچک در کنار فرانکفورت، با فردی سالمند و سیاسی و با تجربه از جبهه ملی سروکار پیدا کرد. تنها یک جمله ساده از طرف من در نقد سیاست های دولت آلمان در مورد خارجیان، چنان خشم فرد استخواندار جبهه ملی را که یک کاسب فرش فروش بود برانگیخت که اصلا انتظار آن را نداشتم. او در دفاع از دولت آلمان، قطعا از مواضع جریانات نئوفاشیست آلمانی هم راست تر برخورد کرد!!

ضمیمه: اشراف منشی بدوی و بیگانگی با فرهنگ رایج سیاسی!

عناصر جبهه ملی علاقه ای افراطی به تبلیغ عناوین شخصی «دکتر» و «مهندس» خود در روابط اجتماعی و فعالیت های سیاسی دارند و یا برای نامیدن فعالین از نوع خود، از آنها استفاده میکنند. حتی جریانی از جبهه ملی تحت نام «سازمان سوسیالیست های ایران- سوسیالیست های طرفدار راه مصدق» به مسئولیت شخصی بنام «دکتر» منصور بیات زاده، از لمپن دریده ای بنام محمود احمدی نژاد هم تحت عنوان «دکتر احمدی نژاد» نام می برد! جبهه ملی چیان از این طریق صلاحیت سیاسی و یا اجتماعی فرضی خود را به رخ مردم اسیر ایران می کشند. در حالیکه عناوین فوق فقط به زندگی شغلی و شخصی فرد مربوط است و نباید جایی در مناسبات اجتماعی و سیاسی کسب کند. استفاده از این عناوین در شکل افسار گسیخته از سوی عناصر جبهه ملی، پدیده‌ای نادر در جهان است و برای نمونه در اروپا و آمریکا و کانادا و حتی ترکیه این عناوین چنین کاربردی ندارند.

اما هدف وابستگان جبهه ملی طی ترور روانی مردم با عناوین دانشگاهی خود برای چیست؟ تیپ اجتماعی لیبرال راست/راست افراطی و قومگرای «پارسی- آریایی» تیپ کلاسیک جبهه ملی است. برای این نیروی اجتماعی، اکثریت مردم یک مشت نادان و احمق اند و باید از سوی افرادی تحت عنوان «نخبه» هدایت شوند. این نوع سیاستمدار، وظیفه مردم را فقط در ریختن یک تکه کاغذ به درون صندوق و سپردن شهر و استان و کشور را به منتخبانی از این نوع تعریف میکند. مردم دیگر نباید در زندگی سیاسی حضور داشته و در امور دخالت کنند. حال عنوان «دکتر»، «مهندس» و «پروفسور» در اینجا دارای این نقش است که یک صلاحیت طبیعی تحت عنوان «نخبه» برای چنین فردی را تبلیغ میکند و کس دیگری که صاحب این عنوان دانشگاهی نیست، فرض کنیم یک کمونیست وکارگر مبارز، نمی‌تواند و نباید وارد حوزه حکومتگران و نخبگان شود. تصور جبهه ملی از قدرت سیاسی تفاوت زیادی با تصورات فاشیستی فریدریش نیچه و از نوع او ندارد. توده ساده مردم در بهترین حالت صاحب فقط یک رأی و یک تکه کاغذ است و نه بیشتر! جبهه ملی با عناوین «دکتر» و «مهندس» در جامعه و میان شهروندان معمولی ارعاب ایجاد میکند تا مردم معمولی جرأت نزدیک شدن به عرصه سیاست و قدرت را کسب نکنند. جبهه ملی در باور به نقش و حقوق مردم و درک از ماهیت قدرت سیاسی در طیف راست افراطی یعنی سلطنت طلبان و نئوفاشیست ها قرار دارد.

در پارلمان سراسری آلمان بیش از ۸۰٪ از نمایندگان دارای مدارک دانشگاهی و حتی ۱۷٪ از نمایندگان دارای مدارک دکترا و دو سوم آن‌ها صلاحیت عنوان پروفسور دانشگاه را کسب کرده و هرگز هم نظیر روش تحقیرآمیز جبهه ملی از «دکتر سنجابی»، «مهندس بازرگان» و«دکتر سحابی» نامیدن هیچ کسی خبری نیست!! «دکتر مهندس» بازی در فرهنگ جبهه ملی چیزی جز تسلط فرهنگ سرکوبگری بر همه استخوانبندی این جریان نیست و بیگانگی و ایزوله بودن جبهه ملی از میلیون ها توده مردم ساده ایران را بنمایش میگذارد.

ــــــــــــــــــــ


جمعه، مرداد ۲۴، ۱۴۰۴

مفهوم غیرتاریخی و گنگ « فرهنگ ایرانی» و سرانجام آن-۲

 

«فرهنگ» در روابط اجتماعی از جمله موضوعاتی است که به سختی قابل تعریف و مشکل تر از آن: در مورد فرد و جامعه قابل تشخیص و ردیابی است.

کارل مارکس، فرهنگ حاکم بر یک جامعه طبقاتی را فرهنگ طبقه مسلط بر آن جامعه توصیف میکند. این تعریف اما همچنین به تسلط طبقات هر دوران معینی بر مقدرات جوامع بشری و نظامات اقتصادی- تولیدی، ابزارسازی، روابط مالکیت و متناسب با آن: روبنای روحی- فکری و سیاسی- حقوقی مربوط است. تعاریف کلاسیک فرهنگ تنها بطور مشروط با بخشی از واقعیت ناروشنی بنام «فرهنگ ایرانی» در ارتباط قرار میگیرند.

ایدوئولوژی سیاسی و جهان بینی مارکسیسم- لنینیسم و بنیادهای فلسفی و روش شناسانه آن: ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی که بر پایه مبارزه طبقاتی و سرانجام محتوم آن قرار دارند، نمی‌تواند برخوردی غیرطبقاتی را به مسأله ای ساختاری و کلان نظیر «فرهنگ» در پیش بگیرد. از این رو در آغاز هر تلاشی برای درک موضوع بحث، جایگاه منافع نیروهای دخیل و نقش آفرینی آن‌ها در شکل دادن به موضوع اهمیت می یابد.

عدم برخورد علمی و تکرار تعاریف گنگ که چیزی جز تبلیغات شوینیستی راست افراطی طبقات حاکمه نیستند، آن شیوه برخوردی است که در ایران و میان ایرانیان مقیم خارج، بویژه نویسندگان لیبرال راست از طیف جبهه ملی و سلطنت طلبان، روال مسلط است. این شیوه برخورد به «فرهنگ ایرانی» در کشور تحت سلطه طبقات استثمارگر سرمایه داری، به مقوله ای غیرتاریخی ناظر است و به آن محتوای سیاسی ارتجاعی از راست تا راست فاشیستی می‌بخشد، و پیشاپیش آن را به جزئی از «هویت ملی» فرضی مردم ایران مبدل ساخته و حق پرس و جو و راه وارسی موضوع را می بندد.

دوران سلطه گری دیکتاتوری پهلوی و همزاد اسلامی آن، بعینه جایگاه و تعریف «فرهنگ ایرانی» و ارتباط آن را با طبقات مسلط در ایران بنمایش گذاشتند. حکومت ترور و شکنجه و اعدام پهلوی، تا مغز استخوان تحت فرمان قدرت های استعمارگر، با تبلیغ و ترویج نژادگرایی «پارسی- آریایی» تولید شده در محافل سیاسی و دانشگاهی اروپا و نفرت قومی از بخش بزرگی از ملت، جعلیات فرهنگی و تاکنون موثری را بنیان گذاشت. سپس اسلام گرایی مبتنی بر آدمکشی روزمره، تا همین امروز، همین بدویت فرهنگی را با شدت و در مسیر فضیلت سازی از قبیله قریش بعنوان هسته اصلی «فرهنگ ایرانی» بر جای سنت‌های حکومتگری قبیله هخامنشی ادامه داد. بازکردن پرونده سلطه گری دیکتاتوری های تروریستی، همزمان ما را با تعیین تکلیف با مقوله بکرات تکرار شونده «فرهنگ ایرانی» روبرو میسازد. در این رابطه باید مسائل زیر را مشخص کرد:

۱- «فرهنگ ایرانی» موجودیتی اسطوره ای، غیرقابل دسترس و مستقل از طبقات و سلطه گری بیرحمانه آن‌ها و موضوعی بدون زمان و مکان نیست. «فرهنگ ایرانی» نیز نظیر هر مقوله اجتماعی با متد شناخت عینی از پدیده های اجتماعی هر دورانی از تاریخ امپراطوری های فلات ایران، آسیای مرکزی و کشور ایران قرن بیستم، قابل بررسی و شناخت است.

۲- «فرهنگ ایرانی» در توصیف عام آن همچنین نظیر میان همه ملل، کار و تولید و خانواده، جنبش های اعتراضی و مقاومت علیه طبقات حاکمه، ادیان و فرقه های مختلف مذهبی و فکری، دفاع از زندگی خود در برابر متجاوزین، زبان‌ها و لهجه ها، ضرب‌المثل ها، هنر و شعر و نصایح مصلحان اجتماعی، آداب و رسوم، جشن ها و سالگردها، هنر آشپزی و پوشاک و ظریف کاری، پوشش های روستایی و محلی، صنایع و هنرهای دستی، معماری، راه‌ها و ارتباطات، سازه های آبرسانی، ورزش های باستانی، محصولات کشاورزی، تنوعات آب و هوایی، طبیعت و انواع درختان و گل ها، آثار باستانی بجا مانده از دوران های سپری شده و تأثیرات جوامع قدیمی در فلات ایران و آسیای مرکزی بر جوامع دیگر نیز توضیح داده میشود. این موارد اما بدون استثناء در میان همه جوامع بشری و بسته به طولانی بودن شرایط زندگی سکناگزینی قابل ذکر است و نمیتواند عناصر اصلی موضوع خاص «فرهنگ ایرانی» محسوب گردند.

۳- اگر تاریخ جوامع قدیمی آسیای مرکزی و آسیای غربی بمثابه کانون بخش بزرگی از تحولات تاریخ بشری، و کشور کنونی ایران بمثابه مرکز فلات ایران، طولانی است، این همچنین به معنای طولانی بودن تاریخ سلطه گری و سنت‌های سرکوب در لحظات پیدایش کشور در دوران سرمایه داری هم هست! برای نیروی چپ انقلابی جامعه، تاریخ طولانی جوامع تشکیل‌دهنده ایران فقط موضوع افتخارات نیست، بلکه همچنین موضوع سهیم در بی حقوقی مردم و نقطه ضعف جامعه در ممانعت از ایجاد نظامات دموکراتیک هم هست! همین تاریخ طولانی و پتانسیل آن در تبدیل شدن به فرهنگ سیاسی مسلط ضدکمونیستی/ضددموکراتیک، به نبش قبر آن برای سلطه گری سنت قبیله هخامنشی و قبیله قریش توسط استعمار انگلستان/لیبرالیسم ارتجاعی در قرن نوزدهم و بیستم انجامید. لیبرال های راست، طی جنگ صلیبی ضدکمونیستی و در ادامه ریشه‌کنی آثار انقلاب مشروطیت، این سنت حکومت مطلقه و بربرمنشی عصر بدویت را به اصول ایدوئولوژیک دولت سرمایه داری در قرن بیستم ارتقاء دادند که هنوز هم اکثریت توده های مردم تحت سرکوب در چنبره آن گرفتار هستند. در استخوانبندی ایدوئولوژیک همه حکومت های فاشیستی بویژه فاشیسم کلاسیک اروپایی، رجوع به سنت‌های اعمال قدرت بیرحمانه جوامع ماقبل سرمایه داری و تبدیل آن به خود- آگاهی سیاسی دولت امپریالیستی مدرن، نقش محوری ایفا میکرد. رژیم های پهلوی و اسلامی و سلطنت طلبان کنونی، درست در همین چهارچوب کلاسیک عمل کردند و آن را ادامه میدهند.

۴- نسل های گذشته در رژیم پهلوی از طریق کتاب‌های درسی و تبلیغات روزمره باستان پرستان، نژادگرایان و شاه پرستان، مداوما تحت تلقین قرار داشتند که در جهان موضوع خاصی بنام «فرهنگ ایرانی» وجود دارد که پدیده‌ای واقعی، بزرگ و ارزشمند است؛ و اساس آنهم گویا زبان و ادبیات فارسی از دوران های قدیم، تاریخ طولانی حکومت های متقدر «ایرانی» و کشورگشایی های آنها است! تا آنجا که این موضوع به یک نویسنده و شاعر متوسط، با زندگی کمتر مرفه و دوستدار حافظ و مولوی مربوط است، دنیای مفهومی «فرهنگ ایرانی» برای او، اهمیت صنفی، شغلی، محدود و قابل درکی دارد. آنجا که اما این موضوع، سلطه گران، نیروها و طبقات همدست و مسموم شده توسط آنان و مسلط بر سیستم اقتصادی، اداری و آموزشی را در بر میگیرد، «فرهنگ ایرانی» سازه ای از همه انواع جعلیات حکومتی بود که جز تزئین و تطهیر سرکوبگری، فریبکاری و غارتگری کارکرد دیگری نداشت.

۵- در تمام طول قرن بیستم، حتی یک چهره ادبی و یا علمی ایرانی در سطح معیارهای جهانی، در مقایسه با ترکیه، پاکستان، هندوستان و آمریکای لاتین وجود نداشته است. پس همین واقعیت انکارناپذیر، دال بر فقدان تأثیر سازه گویا مهم «فرهنگ ایرانی» و مورد تبلیغ طبقات حاکمه در سرنوشت فرهنگ بشری است. آنچه که سال های اخیر و عمدتا به زنان لیبرال راست، مدافع دولت های غربی و اعطای جایزه صلح نوبل به آنان برمیگردد، در چهارچوب اهداف ضدکمونیستی غرب پس از نابودی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و آلترناتیوسازی از چهره‌های مورد قبول توسط آنان قرار دارد؛ و این رابطه ای با نتایج عملی گویا برسمیت شناسی مقوله موسوم به «فرهنگ ایرانی» از سوی جهان ندارد.

۶- «فرهنگ ایرانی» را باید در هسته قابل اثبات آن شناسایی و مشخص کرد. «فرهنگ ایرانی» در محتوای خود عمدتا به آفریده های علمی- ادبی در آسیای مرکزی و قلمروهای ترکان این منطقه اطلاق می‌شود. هرگاه سخن از «فرهنگ ایرانی» میرود، بلافاصله آفریده های علمی- ادبی دانشمندان، شاعران، فیلسوفان و پزشکان و منجمین پس از اسلام بعنوان شواهد ذکر میشوند. و این ویژگی های اصلی، همه مشخصاتی را تشکیل میدهند که «فرهنگ ایرانی» را بعنوان دستاوردی تاریخی و متعلق به شرایط جغرافیایی و سیاسی معینی برجسته میسازد.

۷- آنچه که قابل انکار نیست همانا عدم وجود رابطه ای میان مقوله تاریخی- منطقه ای «فرهنگ ایرانی» با رفتار انسان ها در زندگی روزمره و درک از ارزش های انسانی و تعهد به آن در مناسبات فردی و اجتماعی ایران در قرن بیستم و امروز است. درست در همین عرصه است که رژیم های دیکتاتوری و لایه‌های بزرگی از خرده بورژوازی شهری و جناح راست طبقه متوسط در آن تحت عنوان «فرهنگ ایرانی» کسب و کار میکنند؛ و شکنجه گران و چماقداران سرکوبگر و آدمکشان خیابانی رژیم های دیکتاتوری عمدتا از میان همین نیروهای اجتماعی برخاسته اند.

۸- پدیده تاریخی «فرهنگ ایرانی» مرتبط با «گروه زبان‌های ایرانی»، سلسله های ترکان و عمدتا از آسیای مرکزی/افغانستان/خراسان و دارای محتوای علمی- ادبی است، و با کشور کنونی ایران و طبقات حاکم بیرحم آن رابطه ای ندارد. روایت رسمی و موجود «فرهنگ ایرانی» از سوی دیکتاتوری های پهلوی- اسلامی و روشنفکران قانونی که بر شرکت ها و کارخانجات و بازار اقتصادی، بر سیستم اداری، آموزشی، انتشاراتی ها، رسانه‌های گروهی و محافل شبه سیاسی خارج از کشوری حاکم است مفهومی متضاد با واقعیت تاریخی و جغرافیایی پیدایش آن دارد.

۹- «فرهنگ ایرانی» به روایت نیروهای فاشیسم پهلوی و متحد آنان در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ یعنی «جبهه ملی» و فاشیسم اسلامی، همچنین با جهانگشایی، تجاوزکاری، غارتگری و جنگ‌های امپراطوری ها، جایگاه اغراق شده زبان فارسی، عزاداری های مذهبی، نژادگرایی آریایی، باستان پرستی و تبلیغ جامعه کاستی- نژادی نیز پیوند دارد. نیروهای وابسته به تاریخ رژیم های پهلوی، «جبهه ملی» و پان اسلامیستی، عمدتا از میان این موارد، عناصر اصلی سازنده «فرهنگ ایرانی» خود را استخراج میکنند.

۱۰- «فرهنگ ایرانی» متعلق به طبقات و عناصر صاحب امتیاز، با نفوذ و سیاسی و اکثریت ژورنالیست، معلم، استاد دانشگاه، تحصیل کرده، انتشارات چی و خرده بورژوازی خیابانی آن‌ها چیزی نیست جز:

مفهوم تجاوزکاری علیه ملل دیگر و شیفتگی برای پادشاهان قبایل،

قومگرایی راست افراطی «پارسی- آریایی»، نژادگرایی، باستان پرستی،

سرکوبگری، بیرحمی و گرایش به سادیسم، زن ستیزی، ضعیف کشی، قلدری و ارعاب،

مهاجر ستیزی، فحاشی ها و توهین‌های قومیتی و تمسخر دیگران و تحقیر و تبعیض علیه انسان های ضعیف‌تر،

دروغ و کلک و «زرنگی»، نهیلیسیم- لمپنیسم ایرانی،

لودگی، مهمل گویی و خود- ضایع سازی با جوک های مضحک ایرانی،

ظاهرسازی و توجیه کاری، تظاهر و ریاکاری، چاپلوسی و نان قرض دادن به یکدیگر،

فخر فروشی و خود- ستایی بیمارگونه، خود- بزرگ پنداری، حق کشی و در همانحال: مظلوم نمایی،

محافظه کاری بدوی و دشمنی با تغییرات، ترس مفرط و پوشاندن آن با رجزخوانی و لاف زنی و «خالی بندی»،

هوچیگری بعوض گوش کردن و استدلال و توضیح،

خرافی گرایی، جعل افتخارات نداشته و لذت بردن از احساس «غرور ملی» کودکانه با نقشه های قلمروهای قبائل عصر بدویت و ویرانه های تخت جمشید!

۱۱- جامعه ایران از دهه ۶۰ خورشیدی و طی کشتار هولناک نسل جوان و حمایت همه اقشار و طبقات حاکم از آن، به مرحله گسیختگی اخلاقی- فرهنگی در ابعاد ملی و کلان سوق داده شد. هم اینک قوی‌ترین نیروی اجتماعی و سیاسی در کشور، یک نیروی فاشیستی افراطی و روحیات و روانشناسی ضد روشنفکری و ضد انقلابی است. وحشیگری غیرقابل تصور اخیر علیه شهروندان بی‌دفاع افغانستانی تبار ایران که در راس آن اصلاح طلبان، لیبرال ها (جبهه ملی، نهضت آزادی، ملی- مذهبی ها) و سلطنت طلبان قرار دارند، لحظات افراطی این فروپاشی درونی و اخلاقی- فرهنگی جامعه را بازتاب میدهد. این وضعیت همچنین با شرایط جنگ اخیر اسرائیل و آمریکا و رژيم اسلامی، و تشدید بحران آب و برق و مصائب کشنده معیشتی همزمان شده، و به سیر فروپاشی زندگی عمومی و اضمحلال سیاسی نظام حاکم نیز شدت بخشیده است.

۱۲- امروز، دیگر «ایران» و «ایرانی» بعنوان موضوعی مشهور و پرجنجال در جهان، نماد ارزش های فرهنگی معینی در تاریخ تمدن و با کاراکتر و حس استقلال درونی خود، وجود خارجی ندارد و به ویرانه ای از هر لحاظ محتاج بازسازی و فداکاری عمومی بمنظور تغییر آن مبدل شده است. امروز دیگر از طنین قدرتمند «بهاران خجسته باد» انسان شجاع و امیدوار و نبرد او علیه «بند بندگی»، چیزی جز استیصال و درهم ریختگی روانی، اخلاقی، فرهنگی، زیست محیطی، اقتصادی، سیاسی و ایدوئولوژیک بر جای نمانده است.

۱۳- کشیده شدن جامعه به مرزهای فروپاشی فرهنگی، روانی، اقتصادی و سیاسی، هنوز اما برخلاف تصورات نیروهای در رکاب امپریالیسم نظیر قومگرایی نئوفاشیستی «کردی» و سایر قومگرایان و محافل میانه باز لیبرال چپ از نوع «راه کارگر» و حواشی آنها، به تضعیف بنیادهای کشوری و زیربنای سرزمینی ملت ایران مربوط نیستند. ساختارهای پیوندهای درونی اولیه کشور ایران در امپراطوری سلجوقیان و سلسله صفویان نضج گرفته و تغییرات اجتناب‌ناپذیر دوره قاجاریان را پشت سر گذاشته، و سپس با وقوع انقلاب ضد استبدادی و استقلال طلبانه مشروطیت، پایه‌های کشور جدید قوام یافته است. در دوره مقاومت مردمی علیه دیکتاتوری وابسته به امپریالیسم انگلستان و آمریکا در حکومت پهلوی نیز، چپ انقلابی ایران طی مبارزه مسلحانه در دهه های۴۰ و ۵۰ شمسی و مقاومت حماسی دهه ۶۰ بر استحکام پایه‌های ملی افزوده است. به این ترتیب، مبانی سیاسی- ساختاری، اداری- اجرایی و زیربنای زندگی صلح آمیز مشترک مردم ایران، محکم و با ثبات است. از این رو، فعالیت های تبهکارانه قومگرایان راست افراطی از انواع گوناگون و همدستان تهاجمات نظامی اخیر و احتمالا بعدی اسرائیل و آمریکا، قادر به ایجاد تزلزلی در موجودیت سرزمینی ایران نخواهند گشت.

پایان

اکبر تک دهقان

۱۵ اوت ۲۰۲۵- ۲۴ مرداد ۱۴۰۴

------------

توضیحات

- نشانی قسمت اول همین مقاله:

- هر سه دیکتاتوری پهلوی و اسلامی در دوره خود بنا به شواهد بسیار، بدترین و ضد انسانی ترین دیکتاتوریهای جهان بودند و هستند. همین امروز، حقوق فردی و اجتماعی مردم در هر کشوری در جهان از شرایط و مردم ایران بهتر است. این در حالی است که کل سیستم های اداری، آموزشی، کارخانجات، رسانه‌ها و روشنفکری قانونی کشور دربست در اختیار جناحهای مختلف لیبرال های راست، بویژه جبهه ملی، ملی- مذهبی ها و سلطنت طلبان قرار دارند!

- و مشت نمونه خروار از توحش مسموم شده گانی که تفاوتی با شکنجه گران و قاتلین در زندانهای کشور ندارند:

برخورد کارمند بانک صادرات به دانشجوی افغانستانی

https://x.com/RezaFarzam3/status/1942581750229786690

سیلی به صورت جوان افغانستانی در مترو تهران

https://x.com/LinaRozbih/status/1940002818422649038

فحاشی به دو زن افغانستانی دارای فرزند در مترو تهران

https://x.com/waliarian/status/1946831394833117312

توهین به یک زن سالخورده افغانستانی در مترو تهران

https://x.com/AFIntlBrk/status/1813581741065413072

https://x.com/QNoorzad/status/1954815539085201468

ممانعت از سکونت شهروند افغانستانی تبار در یک ساختمان

https://x.com/miss_mariw1/status/1955708305986224284

حملات خشونتبار شهروندان ایرانی به علت افغانستانی بودن

https://x.com/AFIntlBrk/status/1815413241951973606

وادار ساختن یک افغانستانی به بوسیدن پای سگ یک ایرانی!

https://x.com/FolladwandAli/status/1940849100729340300

حمله گروهی از جوانان به مهاجران افغان در پارک چشمه علی در شهر ری

https://x.com/AFIntlBrk/status/1848353175138664866

دوست افغانمان برای کارهای تمدید اقامتش رفته بوده که ...

https://x.com/saraboroumand/status/1947042201298739270

دزدی پول نقد مهاجر افغانستانی و تهمت جاسوسی و شکنجه او

https://x.com/i/status/1951575153105621091

یادآوری یک افغانستانی در باره چهره‌های قدیمی فرهنگی «ایرانی»

https://x.com/hussein10118/status/1947599124427145634

طرح ضد بشری اخراج اجباری مهاجرین

https://x.com/reza_shafakhah/status/1954426049292575015

دختر ایرانی، مادر افغانستانی و دخترش را از پارک بیرون میکند

https://x.com/AmsBaloush/status/1943436009972056175

تلاش راننده/همراه اتوموبیل برای قتل یک نوجوان دوچرخه سوار افغانستانی

https://x.com/AFIntlBrk/status/1928776014186103071

ــــــــــــــــــــ


پنجشنبه، مرداد ۱۶، ۱۴۰۴

مفهوم غیرتاریخی و گنگ « فرهنگ ایرانی» و سرانجام آن-۱

 

از سال ۱۴۰۳ بعنوان اولین گام علیه شهروندان افغانستانی تبار ایران، وسیعا از ثبت نام کودکان افغانستانی در مدارس ایران جلوگیری میشد. در اینجا دو شهروند افغانستانی تبار از عدم ثبت نام کودکان افغانستانی با صراحت و مستند میگویند:

https://www.bbc.com/persian/articles/cqlvd9796zvo

گام دوم تعیین کننده در اخراج بی رحمانه افغانستانی تباران ایران، ممنوعیت تردد و اِسکان و کار در ۱۷ استان و مناطق معینی از چند استان دیگر یعنی مجموعاً در بیش از نیمی از استانهای کشور بود. در سند زیر بطور مستند در این رابطه میخوانید:

« ... وی ادامه داد: در مجموع طبق این قانون استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان، کردستان، کرمانشاه، ایلام، لرستان، چهارمحال‌ و بختیاری، کهگیلویه ‌و بویراحمد، خراسان شمالی، گیلان، مازندران، سیستان ‌و بلوچستان، هرمزگان و همدان به طور کلی برای تردد و اسکان اتباع خارجی ممنوع بوده و برخی از مناطق استانهای دیگر نیز حسب مورد، جزو مناطق ممنوعه هستند

مشاور وزیر کشور در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۳-۲۰ دسامبر ۲۰۲۴ منبع زیر:

https://www.jamaran.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%B4%D8%B1-59/1653293-%D8%AA%D8%B1%D8%AF%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-%D9%85%D9%85%D9%86%D9%88%D8%B9-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C

گام سوم تشدید این موج را مدیران و صاحبان شرکت ها و لیبرال های راست/راست افراطی/نئوفاشیستی (جبهه ملی، نهضت آزادی، ملی مذهبی ها، اصلاح طلبان، سلطنت طلبان...) با اخراج کارگران افغانستانی تبار از کارخانجات برداشتند. در این رابطه، نقش ژورنالیست ها و تحصیل کردگان براساس آکانت های شبکه‌های اجتماعی آنها بمراتب بیش از نقش جوانانی بود که در گروههای ترور در خیابانها و پارک ها عمل میکردند. هرکس که در شبکه‌های اجتماعی نظیر توییتر کم یا زیاد حضور داشته، از این موج ترور روانی هر روزه علیه افغانستانی تباران مطلع شده است.

گام چهارم تعیین کننده را در همان حال که ممنوعیت تردد و کار در استانها بشدت جریان داشت، گروهی از کاربران سلطنت طلب، راست افراطی، اصلاح طلب و لیبرال راست از شبکه‌های اجتماعی بویژه توییتر بطور همزمان آغاز کردند. آن‌ها با راه انداختن کمپین «اخراج افغانی مطالبه ملی» یک حرکت سیاسی راست افراطی/ضد خارجی را در ابعاد سراسری و کلان شروع کردند که شهروندان افغانستانی تبار، کاملاً در برابر آن بی‌دفاع بودند. گام تاثیرگذار و تبهکارانه اخیر را قبل از همه سلطنت طلبان علناً مدافع فاشیسم و اصلاح طلبان شاغل در رسانه‌های قانونی و حتی در دانشگاه ها برداشتند. در این نشانی این موضوع توضیح داده میشود:

https://www.khabarfoori.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC%DB%8C-52/3126507-%D9%87%D8%B4%D8%AA%DA%AF-%D8%A7%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF-%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88

امروزه صدها هزار افغانستانی تبار را هزار هزار از خانه و محل کار خود در ایران با تحقیر و آزار جسمی بازداشت و اخراج میکنند. به آنها فرصت بستن حساب های بانکی خود را نمی دهند. کارمند وقیح بانک صادرات در تهران با فحاشی، دانشجوی افغانستانی را که با ویزای دانشجویی در دانشگاه تهران تحصیل میکند از بانک میراند واجازه برداشت پول را از حساب بانکی خود به او نمیدهد. صاحبخانه بی‌وجدان، پول رهن خانه اجاره ای آنها را پس نمی دهد. «جوان» ایرانی، از آن میان زنان جوان، در پارک ها و در واگن های قطار مترو به شهروند افغانستانی تبار فحاشی میکند، به جوان افغانستانی در مقابل چشمان دیگران سیلی میزند و در مقابل دوربین، او را ناچار به بوسیدن پای سگ خود میکند. این آن رویدادها و صحنه‌هایی هستند که قضاوت بی پرده پیرامون جعل بزرگی بنام «فرهنگ ایرانی» و وارسی آن را ضروری میکنند.


اکبر تک دهقان

۷ اوت ۲۰۲۵- ۱۶ مرداد ۱۴۰۴

ــــــــــــــــــــ